وحدت
روزی مجنون از سجاده شخصی عبور می کرد.
مرد نماز راشکست وگفت:مردک! درحال رازو نیاز باخدا بودم تو جگونه این رشته را بریدی؟
مجنون لبخندی زد و گفت:عاشق بنده ای هستم و تو را ندیدم و تو عاشق خدایی و مرا دیدی...
نظرات شما عزیزان: دو شنبه 16 آبان 1390برچسب:, :: 10:47 :: نويسنده : گروه وحدت
پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |